کعبۀ آغوشت
تاريخ : سه شنبه 27 خرداد 1393برچسب:, | 22:57 | نویسنده : Ali


هوای زدن به آغوش تو

بوسه هایی که از خجالت سرخ می شوند

لب هایی که از دهان نمی افتند

دست هایی که به لمس تو لبیک گفته اند

آغوشی که به طواف تو، کمر به احرام بسته است..

درست شبیه احساسی سرگردان، که

بی قرار و عطشناک،

در صفا و مروۀ سینه هایت،

در پیِ سراب خیالت

آنقدر به زمین خورده است که

از زمزم محال، جرعه ای بنوشانی اش..
...
همۀ بت ها را شکسته ام، تا

به وادی مقدس آغوشت اذن دخولم دهی.. تا

کعبۀ آغوشت را

با خلوص قبلۀ نگاهم کنی..



نظرات شما عزیزان:

باران
ساعت1:27---31 خرداد 1393
مگر چند بار دیگر به دنیا می آیم که یکی را بدون تو،

بدون لبخندت برسانم به انتها

و بارهای دیگر با دستهایی که خاک شده اند،

دوباره برویم به روی زمینی که رد می شوی

و باد که می آید،

برساند به پیراهنت که این گرد وخاک چقدر عاشق آغوش تو بوده ست؟

یک بار منصفانه نیست زندگی،

کم است برای من که گم ات کردم...

در اولین نشانه که داشتم

و آن لحن صدایت بود که در ازدحام خیابان،

در لحظه محو شد

و رهگذران روی لحن تو آن قدر در آمد و شد بودند که گم کردن ات بدیهی بود.

درست مثل این که بدیهی است تو گم شده ای.

من پیر می شوم

و مرگ که می رسد،

فکر می کند چقدر شبیه حرفهای ناتمام باز مانده است دهانم!...

(ناهید عرجونی)



نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • کوه
  • ابر جادو